ساعت های اولیه ی خوندن فارما حس میکردم بالاخره دارم مثل یه دانشجوی پزشکی واقعی ، درسای مرتبط با رشته ام رو میخونم و در پوست خودم از شادی نمیگنجیدم ! انقدر با علاقه میخوندم که دائم داروهایی که به گوشم خورده بود و مامان یا پدرم مصرف میکردن رو با درسام مطابقت میدادم ، حتی تر میخواستم برم به مامانم بگم که یه لیست از داروهایی که تاحالا خورده رو برام بنویسه ، تا برای حفظ داروها ازش کمک بگیرم ، اما و امااا این فقط واسه ساعت های اول بود ، هی میرفتم جلسات جلوتر و هی اصطلاحات پیچیده تر ، دوباره جلوتر و یدفعه ده تا دارو با اسم مشابه برای فلان بیماری -__- دیگه کم کم داشت از مخم دود بلند میشد ولی بازم به خودم نهیب زدم ، خلاصه دور اول تموم شد ! من تو دور اول بیشتر سعی میکنم وقتم رو روی مفاهیم بذارم و کمتر برای حفظ کردن تلاش میکنم ، این میشه که تو دور دوم دیگه مفاهیم تو ذهنمه فقط اسمای حفظی رو نوت برداری میکنم ! کار خلاصه برداریم هم تموم شد یه نگاه به کاغذای A5 خوشگلو مرتبم کردم ، با حوصله منگنه شون کردم و باز دوباره از دست اورد خودم ذوق مرگ شد و اما این ذوق مرگی زیاد طول نکشید چرا که شروع کردم به خوندن دفترچه ام و دیدم هیچیی یادم نمیاد و حس میکردم برگشتم سر خونه ی اول و این روند به همین ترتیب ادامه داشت ، از یه طرف صبح بعد امتحانم وقت سونوگرافی داشتم و باید هشت ساعت قبل ناشتا میبودم و از اون طرف تر از صبح وضع گوارشی بدنم به شدت بهم ریخته بود و حس میکردم دیگه چیزی از محتویات دستگاه گوارشم باقی نمونده ! با تمام اینا و استرس زیادی که داشتم رفتم سر امتحان و یکی از حماسی ترین امتحان های طول تحصیلم رو دادم ! سوال های فوق العاده سخت ، تایم کم و پر از مسئله ، قیافه هامون بعد امتحان دیدنی بود و یه حسی بهم میگفت این دقیقا همون امتحانیه که قراره بیوفتی :( هرچی بود و نبود با اون حال برگشتم خونه و از ضعف به خودم میلرزیدم . باید اضافه کنم که ما فقط برای این امتحان دو روز وقت داشتیم و البته کم کاری خودم تو طول ترم هم انکار نمیکنم اما خب درسای دیگه مانع میشد همچنین اگر این امتحان بیوفتم تو فیزیوپات ، فارماهای مرتبط با هرکورس رو نمیتونم بردارم چون پیش نیاز بود :'( خیلی بابتش استرس دارم و نگرانم ، امیدوارم خدا واقعا به دادم برسه .اون از پاتولوژی عملی اینم از این . عکسی هم که میبینید این زیر همون ساعتایی بود که خورد تو ذوق مرگیم و حس میکردم که برگشتم خونه ی اول .
برام خیلی دعا کنید ؛
پن : عنوان رو با دانش گرامی خودتون پر کنید .