۵۹. خیره به دیوار

از دیشب باخودم عهد کردم به شایعات توجه نکنم و بچسبم به درسم که هفته ی اخر خیلی مهمه ، وقتی ظهر جواب رو دیدم انگار که پارچ آب سرد رو سرم خالی کردن در همین حد سِر و بی حس بودم . این برای ساعتای اول بود اما میدونی حس میکردم یه چیزی درست نیست ، حس میکردم یه چیز سفت و سنگینی داخل گلومه و اون وقت بود که نه فقط به خاطر امتحان به خاطر تمام اتفاقات این مدت گریه کردم که چرا دنیا باید این شکلی باشه و چرا این همه مصیبت باید درگیرمون کنه...هرآنچه که بود و نبود تموم شد و کاریش نمیشه کرد و من هنوز باورم نمیشه . از اون موقع تنها کار مثبتم این بود که بشینم رو تخت و به روبرو زل بزنم از اونجایی که با هرچیز کوچیکی عصبی میشم ، ترجیح میدم فعلا از اطرافیانم دوری کنم . امیدوارم بتونم روزهای آینده بهتر هضم کنم ...

پ.ن : شوک بعدی روهم عصر خوردم که بعد مدت ها اینستامو اکتیو کردم و باز دیدم که متاسفانه حس ششمم مثل همیشه درست از آب دراومده  و همدیگرو فالو میکنن ، اونجا بود که حس کردم سطل آب یخ بعدی رو ، روی سرم ریختن ...

شاید بالاخره نوبت به ماهم برسه و بتونیم با خوشحالی  زندگی کنیم ، یعنی ممکنه ؟

۱ نظر ۳ موافق ۰ مخالف
مائده
۰۵ اسفند ۲۲:۰۷

...چقدر سخت بوده این چند روز برات😑

هرکی هرچیزی بگه هرچقدر هم بگه بازم سخته،و اینکه خود آدم میدونه تموم حس هایی که داره تجربه میکنه و همه ی حجم ناراحتیش اشتباهه و فقط داره خودزنی میکنه ولی نمیتونه قلب غمگینش رو کنترل کنه..

امیدوارم زمان همه چیز و حل کنه💜

پاسخ :

درست میگی :)

ممنونم عزیزم امیدوارم برای همه حل بشه♥️
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
درباره من
I admire people who choose to Smile after all things they have been through
کلمات کلیدی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان