۶۱.مثل یک مادر مهربان به خودت بگو اشکالی نداره که شکست خوردی،‌من فرصتش رو دوباره میسازم

باید اعتراف کنم در این روزایی که همه از وضع موجود خسته شدن و گله میکنن ، برای من و در روند عادی زندگیم تفاوت چندانی ایجاد نکرده و حتی میتونم اعتراف کنم که مثل گذشته دارم به زندگی ادامه میدم با این تفاوت که اگر مجبور به بیرون رفتن بشم ، در چند لایه ماسک و دستکش فرو میرم و بعد از بازگشتم به خانه ، نیم ساعت رو صرف ضدعفونی کردن وسایلم میکنم ، مثل گذشته گهگداری ساعت های خلوت از روز رو به پیاده روی میرم ، تابلوی جدیدم رو شروع کردم ، با شدت بیشتری فیلم میبینم و تمام غذاها و دسرهایی که یک عمر دوست داشتم درست کنم رو میپزم و به تنهایی کل خانه رو خونه تکونی میکنم ، هر روز یک قسمت ، شب بیداری هام مثل گذشته ادامه داره و به خاطر بیمارشدن پدرم بخشی از کارای اداری رو به عهده گرفتم و سر از بانک و پیشخان دولت و اسنادرسمی درآوردم ... شاید بشه گفت من خیلی بیشتر از بقیه نسبت به این وضعیت خنثی هستم از اونجایی که به تنها زندگی کردن ، خانه نشینی و سکون عادت دارم و شاید بشه گفت که این روزا که گاهی صبح زود ، افتاب از میان پنجره اتاقم راه خودش رو باز میکنه و من از بالا پنجره اتاقم رو باز میکنم و پای تابلو و مدادرنگی هام میشینم ، خیلی بیشتر از قبل از سکوت خیابان کنار خانه مون لذت میبرم و اگر اتفاقات و خبرهای تلخی که از اطراف میشنویم نبود ،‌شاید یکی مثل من آرزو میکرد برای همیشه همینقدر سکوت در شهرم برقرار میشد .‌از اینها که بگذریم نمیشه حسرت خودمون رو برای روزهای رنگی قبل عید و شوق خرید وسایل نو پنهان کنیم ، من هم حسرت روزهای رنگی رو میخورم اما باوجود تمام این ها دارم به نقطه ای میرسم که ماحصل اون این جمله باشه که شرایط هیچ وقت اونجوری نخواهد شد که انتظارش رو داشتی ، من برای تک تک روزهای بعد علوم پایه برنامه ریخته بودم ، کلاس رانندگی گرفته بودم ، میخواستم سنتور و یا حتی زبان رو ادامه بدم ، اما نشد ، شاید هم مثل همه ی طوفان های سخت زندگی باید تلاش کرد که چطور در هر شرایطی دوام بیاریم و حتی تر خودمون رو بغل کنیم و بگیم ، آفرین دختر ! همین که تا اینجاش اومدی خیلی خوبه ، تو حق داری که بعضا  شکست خوردی ، میدونی وقتی ادم ها به خودشون زیادی سخت میگیرن و بدون توجه به شرایطی که خودشون و بقیه درونش قرار گرفته ان ، سرزنش وار تو سر خودشون محکم میکوبن ، از اونها فقط یک جسم با روح ترک خورده و بی اراده میمونه که از انجام هرچیزی پس از این ترس خواهد داشت . اگر بخوام مثال بزنم شبی بود که میخواستم فرداش زنگ بزنم و رانندگی رو کنسل کنم و چقدر بابتش گریه کردم و خودم رو سرزنش کردم اما برای یک لحظه تک تک روزهایی که فرصت داشتم از جلوی چشمانم عبور کرد و واقعا دیدم که فرصتی رو از دست ندادم و اگر هم از دست دادم به خاطر "رخدادهای غیرقابل پیش بینی "بوده ، اونجا بود که اروم شدم و به خودم حق دادم که شکست بخورم و حتی تر  خودم رو برای باطل شدن کاردکسم و موکول کردنش برای یک زمان دیگر در آینده اماده کنم ، هرچند تمام توانم رو به کار میگیرم که موفق بشم و اگر نشد ، سرکوب کردن خودم فقط و فقط باعث خم شدن بیشتر و بیشترم خواهد شد و این عادلانه نیست که خودم رو اینطور سرزنش کنم ، هرچند کم کاری هم داشتم اما خب چه میشه کرد ؟ خلاصه که خواستم برای یادآوری خودم و اتفاقات این چند روزم بنویسم که انقدر به خودت سخت نگیر ، اگر شکست خوردی ، اگر ترسیدی ، اگر تنبلی کردی و اگر افسرده شدی ، به خودت حق بده و خودت رو بغل کن و سرت رو نوازش کن مثل یک مادرمهربان به خودت بگو که اشکال نداره که ترسیدی یا شکست خوردی ،تو  دوباره فرصتش رو میسازی .

پ.ن : فکر کنم طولانی ترین عنوانی شد که بیان به خودش دیده ،هرچقدر فکر کردم نتونستم کوتاهش کنم .

۰ نظر ۲ موافق ۰ مخالف
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
درباره من
I admire people who choose to Smile after all things they have been through
کلمات کلیدی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان