۷۳. آه

مدت هاست که فراموش کردم که واقعا چه چیزی روحم رو به ذوق میاره و خوشحالم میکنه . تمام زندگی من حتی دلیل بیدار شدن هر روزم خلاصه شده در بیماری مادرم و تنها بودنم و یک تنه مبارزه کردنم کم کم داره منو از پا در میاره . شبی نیست که به خاطرش گریه نکنم و دیروز انقدر حالش بد بود که لحظه شماری میکردم برای این که تنها باشم و به خاطر تمام بیماری ها و خستگی ها و بی حالی هاش زار بزنم ، اخر شب انقدر حالم بد بود که یه گوشه ای از پتوم رو داخل دهانم گذاشتم تا صدای گریه کردنم به گوشش نرسه . حاضرم تمام سلامتی و خوشحالیم رو بدم برای این که دوباره مثل سابق از ته دل لبخند بزنه و روپاهاش بایسته و سلامتیش رو بدست بیاره . من به اندازه یک عمر از تمام ِ تمام آدم های اطرافم بابت این حجم از تنها بودنمون دلگیرم و هیچ چیزی نمیتونه از دردی که تحمل میکنم کم کنه .

خدای قشنگم میشه بازهم برامون معجزه بکنی ؟

درباره من
I admire people who choose to Smile after all things they have been through
کلمات کلیدی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان