۱. هروقت احساس کردین که از شدت فکر و خیال خوابتون نمیبره ، برید دوش آب گرم بگیرید ، بعدشم یه لیوان شیر و خرما بخورید ، حسابی موهای سرتون رو خشک کنید و خودتون رو مشغول به یه کاری کنید . قول میدم نیم ساعت بعدش چنان از شدت خواب بیهوش بشید که تمام این دنیا و تعلقاتش رو فراموش کنید . کاریه که کاملا ناخودآگاه کشفش کردم و خب جواب داده .
۲.هروقت که صحبت از رابطه ی پدر فرزندی میشه ، هیچ وقت نتونستم درک کنم دخترایی رو که رابطه ی عمیق و پر احساسی با پدرشون دارن و حتی تر میگن که با پدرانشون از مادرانشون صمیمی ترن. همیشه این موقعها یه علامت تعجب بزرگ میاد تو ذهنم و هی دوست دارم بپرسم اخه مگه اصلا میشه ؟ شاید هم چون خودم همیشه رابطه ی خیلی رسمی و تو چارچوب با پدرم داشتم نتونستم بفهمم و درک کنم و اصلا به همین علتم هست که روابطم با پسرای اطراف هیچ وقت از یه خطی فراتر نرفته ،برمیگرده به همون چارچوبی که گفتم و شاید بهتره بگم بلد نیستم که چطوری باید ارتباط بگیرم .
۳.هیچ وقت آدما رو صرفا از روی ظاهرشون دسته بندی نکنید یکیش خود منم ، امکان نداره یکی با من صمیمی بشه و نگه که چقدر رفتارت با چیزی که ازت به نظر میاد فرق داره ، از دور خیلی خشک و مغرور به نظر میرسی . این که دیر صمیمی میشم رو انکار نمیکنم ولی واقعا زیر اون پوسته ای که برای خودم ساختم به نظرم خیلی خاکی هستم و اصلا نمیدونم غرور چیه . خیلی هم شوخی میکنم و میخندم و هیچ وقت به عقاید دیگران بی احترامی نمیکنم ، یعنی اینطور بگم که تنها چیزی که برام اهمیت نداره توی روابطم با یه نفر اعتقاداتشه البته تاجایی که به عقاید بقیه توهین نکنه اما خب آدما فقط همون ظاهرت رو میبنن همیشه و بر اساس همونم دسته بندی میکنن . این میشه که به خودشون اجازه میدن قضاوتت کن جوری که خودشون دوست دارن نه جوری که واقعا هستی . اما خب چه میشه کرد به قول لئو بوسکالیا حتی اگر بهترین آلوی دنیا هم باشی بازهم کسانی هستن که کلا آلو دوست ندارن .پس همین که همیشه خودت باشی راحت تره .