۷۶ . روزهای ...

نزدیکای صبحه و هنوز نتونستم بخوابم ، پریروز اصلا روز خوبی برامون نبود . رفتیم دکتر و اوضاع از اون چیزی که فکرشو میکردم خیلی وخیم تره ، یه جایی مرتبط با پروگنوز بیماریش از دکتر سوالی پرسیدم و انقدر جواب تلخی داد که حس کردم برای یک لحظه تمام دنیام تیره و تار شد ، وقتی میخواستیم بریم انقدر حالش خراب بود که نمیتونست از روی صندلی بلند بشه . رفتم پارکینگ ، جایی که هیچ کس نبود و تا جایی که میتونستم و توانش رو داشتم زار زدم و گریه کردم . خیلی فکر کردم و به نظرم اومد این بی اخلاق ترین کار ممکنه که به صورت رک جلوی بیمار بگی که تهش چیه  و خب میدونی اون لحظه حس کردم چقدر شکسته شد و ناامید . خیلی اوضاع پیچیده ای شده زندگی برام ... امتحانا رو پشت هم دیگه گذاشتن و به زودی شروع میشن و خب نسبت به قبل کمتر میتونم در کنارش باشم ، از طرفی لحظه به لحظه بدتر شدن و درد کشیدنش ، خواهرم ، خانواده ام ، علوم پایه نامعلوم ، تنهایی بی حد و اندازه مون و از همه بدتر این روحیه بدمون . حس میکنم که بار چند تنی روی کمره . دارم نفس کم میارم دیگه . همش دعا میکنم و از خدا میخوام که مثل همیشه کنارم باشه ، دستمون رو بگیره و بهمون توان بده . قرار شده که بازم پزشکای دیگه ای بریم ، به امید این که تشخیص فرق داشته باشه یا حداقل اوضاع بهتر باشه ‌. شاید اینجا تنها جایی باشه که دارم ، برای این که حرف های دلم رو بزنم تا حداقل تو دلم انباشته نشن و کمی از باری که تحمل میکنم رو کم کنه .

میشه دعا کنید برامون ؟

هفتادوپنجم

اما این هفته تقریبا از خودم راضی هستم . فعلا که روشی که در پیش گرفتم ، جزوه و ویدئوهای پارسیانه و از حق هم نگذریم دکتر گرجی خیلی خوب توضیح میده ، هر چند خیلی از مطالب برای فیزیوپات لازم نیستند اما انقدر خوب تفهیم میکنه که آدم دوست داره از اول تا آخرش رو گوش بده و از چیزی نزنه . این چند هفته مامان رو پیش دکترای مختلف میفرستادم ، این هفته بردمش ارتوپد و با مطالبی که این هفته خوندم و پزشکش گفت ، حس میکنم بالاخره داریم متوجه میشیم مشکل از کجاست و میدونی یه جورایی دلگیرم از همه پزشکایی که تمام این مدت بردیمش ، چون چیزی نیست که اونقدر غیرقابل تشخیص باشه و به نظرم حتی یک پزشک عمومی هم میتونه تشخیص بده ، با این وجود حتی یک نفر از پزشکای داخلی و فوق تخصصی که این مدت رفت ، نتونستن تشخیص بدن و میدونی گاهی هم خودم رو شماتت میکنم که چرا من زودتر نفهمیدم و دیروز که بابت این موضوع ناراحت بودم ( چون بیماریش یه طوریه که هرچه زودتر تشخیص داده میشد بهتر بود ) بهم گفت به جای ناراحت بودن ،دردهام و شب بیداری هام رو همیشه یادت باشه و به خاطر منم که شده یه پزشک باسواد بشو .تا زمانی که MRI و نتایج آزمایشا حاضر بشه به شدت از این که بیماری چقدر پیشرفت کرده و چقدر قابل درمانه ، نگران هستم . میدونم که سال ها درگیر بوده و همین منو به شدت میترسونه .

این روزا رو ماشین خیلی تمرین میکردم البته نه به تنهایی و میشه گفت ترسم از تنهایی رانندگی کردن ، دقیقا  اونجایی ریخت که دم بیمارستان پیاده اش کردم و در وهله اول که نمیدونستم پارکینگ کجاست با کلی صلوات از کوچه های تنگ و شلوغ دور قمری زدم و بعد هم که پارکینگ رو بالاخره پیدا کردم و پارک کردم ،در حالی که با دو میخواستم خودم رو برسونم ، یدفعه نگهبان با تعجب گفت خانوم این ماشین شماست ؟ من گفتم بله گفت الان داشتی پارک میکردی ؟ و این درحالی بود که دیدم ده تا ماشین مدل بالا پشت ماشین صف بستن ... گفتم بله ! گفت به به من گفتم بین ماشینا پارک کنی نه وسط راه که ! دیدم راست میگه جدا . اومدم ماشین رو راه بندازم اونقدر تعداد ماشینایی که از جلو و عقب صف بسته بودن زیاد بود که خودم تو اون وضعیت خنده ام گرفته بود ، با کلی خم و راست کردن و یکی دوبار خاموش کردن ، جابه جاش کردم ، یه جای مناسب پیدا کردم ، اومدم برم دور بگیرم که دیدم ماشین پشت من یه مازراتی قرمز به شدت عصبانیه !  حالا اون وسط گوشیم هم زنگ میخورد و حدس میزدم که مامانم به شدت نگرانه  ، منم دیگه کوتاه اومدم و با خودم گفتم حق داره خیلی معطل شده ، استثنائا گذاشتم پارک کنه و خودم دنبال یه جای دیگه گشتم و میشه گفت تو کل این پروسه ، حس میکنم ترسم حداقل نصفش ریخته شد .

امیدوارم که هفته آینده ، هفته خوب و پرباری باشه .

۰ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

۷۴ .سردرگمی

از زمانی که فیزیوپات به صورت مجازی شروع شد ، حس اون بچه ای رو دارم که بعد از یادگیری الفبا بدون هیچ آمادگی و آموزشی میبرنش سر کلاس ادبیات دبیرستان ، کلی کتاب و جزوه و dvd آموزشی وجود داره، هر کس یه یه منبعی رو پیشنهاد میکنه ، میرم نمونه هاش رو دانلود میکنم و باهم مقایسه اشون میکنم، از یه منبعی خوشم میاد اما بعد از این که شروعش میکنم به خاطر نفهمیدن خیلی از جملاتش و پیچیده گویی هاش کلافه میشم . استادا رگباری ویدئو بارگذاری میکنن اما فیلما و پاورا کیفیت آموزشی پایینی دارن و مثل این میمونه که بخوان صرفا دانشجوهارو از سرشون باز کنند ، تعریف فیلمای پارسیان رو خیلی شنیده بودم ، فعلا یه کورس رو سفارش دادم و دوباره نشستم برنامه ریزی کردم و از اول شروع کردم ، امیدوارم این بار خوب پیش بره. اما بازهم بعد این همه تحقیق نتونستم با هیچ جزوه ای ارتباط بگیرم ، دنبال یه منبعی ام که نه به مختصری پارسیان باشه نه به پیچیدگی گاید . اگر پیشنهادی داشتید در این مورد خوشحال میشم بخونم. 

۳ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

۷۳. آه

مدت هاست که فراموش کردم که واقعا چه چیزی روحم رو به ذوق میاره و خوشحالم میکنه . تمام زندگی من حتی دلیل بیدار شدن هر روزم خلاصه شده در بیماری مادرم و تنها بودنم و یک تنه مبارزه کردنم کم کم داره منو از پا در میاره . شبی نیست که به خاطرش گریه نکنم و دیروز انقدر حالش بد بود که لحظه شماری میکردم برای این که تنها باشم و به خاطر تمام بیماری ها و خستگی ها و بی حالی هاش زار بزنم ، اخر شب انقدر حالم بد بود که یه گوشه ای از پتوم رو داخل دهانم گذاشتم تا صدای گریه کردنم به گوشش نرسه . حاضرم تمام سلامتی و خوشحالیم رو بدم برای این که دوباره مثل سابق از ته دل لبخند بزنه و روپاهاش بایسته و سلامتیش رو بدست بیاره . من به اندازه یک عمر از تمام ِ تمام آدم های اطرافم بابت این حجم از تنها بودنمون دلگیرم و هیچ چیزی نمیتونه از دردی که تحمل میکنم کم کنه .

خدای قشنگم میشه بازهم برامون معجزه بکنی ؟

۷۲ . تراشه روح

از این که بعد از اتفاق هایی که برام پیش میاد ، بشینم یه گوشه و به ابعاد مختلف ِ چون و چراییش فکر کنم لذت میبرم ، حتی اگر نقطه ی سرانجام تمام تفکراتم ، انگشت اشاره ای به سمت خودم باشه و خودم رو مقصر بدونم .

شاید یکی از بزرگترین غول های زندگیم بعد از کنکور و یک سری خوب و بد این چند سال ، برای من رانندگی بود . از یه جایی به بعد آدم ها وقتی خیلی در زمینه های مختلف شکست میخورن ، از شروع مجدد میترسن و به تعریفی دیگر اعتماد به نفس استارت مجدد زدن رو از دست میدن ، چرا که در پس زمینه ذهنشون این جمله دائم تکرار میشه که اگر نشد و دوباره شکست خوردم چی ؟ من هم به طبع بعد از شروع ایام کرونایی و چندین و چند ساعت گریه کردن بابت تعویق تمام اونچه که براش برنامه داشتم از جمله رانندگی و ... ، مثل مادری مهربان بازهم خودم رو بغل کردم و گفتم اشکال نداره که شکست بخوری تو دوباره فرصتش رو میسازی اما حس میکردم با نزدیک شدن به زمان باطل شدن کاردکسم ،رانندگی برای من یک رویای طلسم شده است که باید برای همیشه کنارش بگذارم از دور بهش خیره بشم .بعد یک مدت و کمی بهتر شدن اوضاع و تلنگر زدن خانواده و هی فکر کردن ، تصمیم گرفتم که بازهم برم سراغش که حتی اگر نشه حداقل دلم با خودم صاف باشه که تو تلاشت رو کرده بودی و شاید تقدیر ، یا هرچی که اسمش رو میشه گذاشت مانع شد و مهم تر از اون ثابت کردن یه سری چیزها به خودم بود . خلاصه که خودم رو جمع و جور کردم و این بار سخت تر و جدی تر از قبل تلاش کردم و گس وات ؟ دو هفته است که قبول شدم و منتظرم که کارتم برسه . این که میگم جدی تر تلاش کردم برای این که باز هم در این مسیر کلی اتفاق های جورواجور برام افتاد که چراغ امیدم رو برای لحظه ای کم سو میکرد مثل مربی ای که دقیقا روز قبل از امتحانم بهم گفت که تو خودت رو هم بکشی تا دو سه سال دیگه هم گواهی نمیگیری و کلی حرف دیگه که باعث شد وقتی به سمت خونه میرفتم ، حس کنم که روحم آزرده شده و هی هربار حرف های اون در پس زمینه ذهنم تکرار میشد و من هی کنارش میزدم ، همه ی این هارو نشونه و امتحان فرض میکردم و اجازه ندادم که چراغ امیدم خاموش بشه، چراکه این بار روشن شدن دوباره اش کارخیلی سختی بود . و میدونی یه جایی خونده بودم که انسان دقیقا در یک قدمی موفقیت ، شکست های بزرگی میخوره و دقیقا بعد از یک شکست بزرگ ، انسان برای همیشه ناامید میشه و اصلا دلیل این که گاهی وقتا ما از آرزوهای خودمون دست میکشیم هم همینه ، این جمله در ذهنم تکرار میشد و هربار به خودم میگفتم شاید این همون اخرین شکستی باشه که قراره بخوری . خیلی وقته که میخواستم این هارو بنویسم اما امروز طلسم رو شکستم چون ما انسان ها خیلی فراموش کاریم و بعد از این که به یک هدفی میرسیم تمام رنج ها و خوشحالی ها و استرس هایی که بابتش داشتیم رو فراموش میکنیم پس برای یادآوری خودم هم که شده و بعد از همه این ها میخوام بگم که شاید خیلی شبیه به کتاب دینی دبیرستان باشه اما من واقعا به حکمت خدا ایمان قلبی دارم ، اون هم بعد از این همه اتفاق و کلنجارهای من با خودم و اطرافیانم و اینو مطمئنم که پشت هر اتفاقی که برامون میوفته یک حکمتی هست که ما نمیدونیم و البته شاید همه اینا به خاطر اینه که مثل اون پسربچه ای که با خودش چتر برد ما هم بهش اعتماد کنیم و چشم انتظار روشنایی باشیم که بعد از تاریکی فرا میرسه .

۵ نظر ۳ موافق ۰ مخالف
درباره من
I admire people who choose to Smile after all things they have been through
کلمات کلیدی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان