تو یه مسابقه بین دانشگاهی شرکت کرده بودم ، اینطوری بود که باید ایده واسه پژوهش میدادیم و ایده ی برتر از همه نظر حمایت میشد . چندتا گروه شدیم . اول سه ایده تو گروه ها اول میشد و بعد دوباره بین ایده ی گروه ها ، سه تا انتخاب میشد دیروز یکم فکر کردم و یک ایده ای به ذهنم رسید ، مثل همیشه انقدر که به خودم اعتماد ندارم دست نگه داشتم و بعدا هم که ازش مطمئن شدم پرورشش دادم و فرستادم ، حتی یک درصدم اطمینان نداشتم که انتخاب میشه . فرداش منتور گروهمون سه ایده ی برتر رو معرفی کرد و در کمال ناباوری اسم منم بینشون بود ! اماااا ، گفت دقیقا یکی از گروه ها تقریبا همین ایده رو زودتر ارائه داده و خب میدونی اون لحظه اصلا باورم نمیشد همچین چیزی . خلاصه که ایده ی من در کمال ناباوری کنار رفت . بازم تا اینجا اونقدر ضربه نخوردم . ضربه ی واقعی رو اونجایی خوردم که امروز ظهر نتایج اعلام شد و در کمال تعجب ! همون ایده ای که مشابه من بود و شخص دیگری ارائه داده بود بین اون چندصد نفری که شرکت کردن سوم شد ! باورتون میشه ؟ حس میکنم وزنه ی چند صد کیلویی روی سینه ام گذاشتن و نفسم بالا نمیاد . میدونی که مشکل از کجاست ، مشکل از همون عدم اطمینان به خودم ، استعدادهام و ... است . مشکل از نداشتن عزت نفس و اعتماد به نفسه . اینارو با یک قلبی مالامال از درد و غم مینویسم تا یادم نره امشب چقدر ناراحتم و هرکاری هم میکنم این غصه تموم شدنی نیست . میدونی من از این که اون رای آورد اصلا ناراحت نیستم ، نوش جونش ، من از خودم ناراحتم از این که هنوزم که هنوزه ضعف دارم و دیگه دارم کم کم باورم میشه که اصلاح شدنی نیستم .