15. فرصت ها منتظر نمی مانند

به نام آفریننده لبخند ؛
بزرگترین درسی که این روزا زندگی داره به من میده این که فرصت ها منتظر تو نمیشینن که حالا یه روزی که حوصله ات کشید بری سراغشون و بدستشون بیاری ، هرچقدر که جرئت و شجاعت بیشتری داشته باشی و دل به دریا بزنی میتونی فرصت هارو با چنگ و دندون حفظ کنی ! حتی اگر زمین بخوری ... سال پیش اواخر مرداد بود که باید میرفتم آیین نامه اصلی میدادم اما به خودم گفتم نه بابا به این آسونی ها نیست باید کلی دوباره بخونی و البته حرفای اطرافیانم بی تاثیر هم نبود . امسال به خودم گفتم تنبلی دیگه بسه ! تا کی میخوای پشت بهانه هایی مثل امتحان دارم و خسته ام قایم بشی ! دیروز نشستم تا تونستم تست زدم و صبح رفتم برای اولین بار آئین نامه اصلی دادم . میدونید یه تعدادی از سوالا بود که واقعا جایی نخونده بودم اما خب رد گزینه و به یادآوردن کارایی که پدرم معمولا انجام میداد بهم کمک کرد ‌.امتحان که تموم شد افسر گفت اول مردودی هارو میخونم و اونایی که موندن یعنی قبول شدن ! وسایلم رو جمع کردم و آماده رفتن شدم چون یک درصد هم احتمال نمیدادم که قبول شده باشم ، با توجه به نحوه ی جواب دادنم !‌ دیگه داشتم برنامه می ریختم که واسه یکشنبه چجوری بخونم ، اسمارو خوند تا جایی که فقط چهارنفر مونده بودیم ، به اطراف کلاس با ناباوری نگاه کردم و وقتی فهمیدم قبول شدم دوست داشتم از خوشحالی جیغ بزنم :))) و اینگونه بود که بهم ثابت شد تو لایقش هستی ولی باید خودت رو باور کنی و کمی جرئت به خرج بدی .
اوایل هفته برای کارگاه کانسپت مپ اسم نوشته بودم ، نه میدونستم کانسپت مپ چیه نه میدونستم که کیا میان ، فقط با منتورم صحبت کردم و گفت خوبه بدرت میخوره ؛ میدونید بین انجمن ها و کمیته های مختلف دانشگاه من عاشق کمیته تحقیقاتم و حاضرم ساعت ها وقتم رو اونجا بگذرونم :) امروز با وجود خستگی بعد از امتحان صبح و کلاس متود ، به کارگاه کانسپت مپ هم رفتم ، شاید باورش سخت باشه ولی فقط دونفر ثبت نام کرده بودیم و منم رفتم جلو نشستم با این که هیچی از موضوع نمیدونستم ، اما کم کم که پیش رفت واقعا خوشم اومد و از ایجاد این نوع ارتباط بین تاپیک های اصلی یک متن و از خلاصه نویسی لذت بردم ، با مدرس کارگاه هم که یه سال از من بزرگتر بود دوست شدم و قرار شد که یه روز برم و قبل از کارگاه تابستانه مقاله نویسی برام درباره ی پروپوزال نویسی و مقاله نویسی پیش زمینه ایجاد کنه :)
تا این جا که از این جسارت به خرج دادنه راضی بودم ،‌هرچند کار خاصی هم نکردم ولی مگه غیر این که کارهای بزرگ با همین قدم های کوچیک شروع میشه ؟ من دادم لحظه شماری میکنم برای هفته ی بعدی که منتورمون قراره بهمون طرح بده وبالآخره کار پژوهشی رو رسما شروع کنم ^_^ نمیدونم گفتم یا نه ولی یکی از کارایی که به شدت از همون ابتدایی و راهنمایی بهش علاقه داشتم کارهای پژوهشیه و با عشق و علاقه انجامش میدادم و یکی از علت های بی انگیزگیم بعد قبولی در دانشگاه ، دقیقا نبود کارهای پژوهشی بود ! انگار که یه چیزی این وسط کمه ، حالا که موقعیتش جور شده میخوام بچسبم بهش و هرگز رهاش نکنم :) به امید خدا ...
۰ نظر ۲ موافق ۰ مخالف
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
درباره من
I admire people who choose to Smile after all things they have been through
کلمات کلیدی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان