جمعه ۲۱ تیر ۹۸
به نام آفریننده لبخند
به وبلاگ کسایی که قبلا دنبالشون میکردم گاهی سر میزنم ، یه سریا حذف کردن یه سریا خیلی وقته که پست نگذاشتن و یه سریا هم همچنان فعال هستن و می نویسن ؛ میدونی داشتم فکر میکردم باید دنیای بعد از مرگ دنیای عجیبی باشه ، این که تو دستت رو میگذاری زیر چانه ات به خانواده ات و اطرافیانت نگاه میکنی اما اونا از حال تو با خبر نیستن و نمیدونن که چکار میکنی .
نمیدونم چه فعل و انفعالاتی داخل مغزم اتفاق افتاد که اون لحظه گفتم من انجامش میدم . جلد نشریه ی دانشگاه رو میگم ! حالا خودم کم دغدغه دارم این هم روش اضافه شده ! از همه مهم تر ، ترس از خراب کردنش و این که بقیه خوششون نیاد داره منو میکشه و خب از طرفی هم قول دادم و نمیتونم زیر قولم بزنم ، پس فقط میتونم دعا کنم که خوب پیش بره و بعد امتحان یکشنبه تمام تلاشم رو بکنم ! اهان گفتم امتحان یکشنبه یادم افتاد که جدا دارم میبرم ! خیلی خسته ام و دوست دارم به مدت یک ماه تمام ، برم یه جایی که هیچ مسئولیتی نداشته باشم و فقط بخوابم اما انگاری که خدا داره تاوان تمام کم کاری های زندگیم رو ازم میگیره و به قول مامانم حسابی دارم آب دیده میشم ؛ فکر نمیکنم تا بحال به جز این چند ماه اخیر این تجربه رو داشته باشم که حتی یک شب بدون خستگی و فشار درسی و برنامه های مختلف به رخت خواب برم.
من فقط همینو میخوام که خدا بهم توانشو بده و یدفعه جا نزنم ، همین .