از زمانی که تصمیم گرفتم خودم رو همانطوری که هستم دوست داشته باشم ، فهمیدم که اول از همه باید با بدنم حس راحتی داشته باشم ، گاهی روبروی آیینه می نشینم ، به تک تک اجزای صورتم نگاه میکنم ، گاهی در بدترین و خسته ترین حالت ممکن ویدئو پشت گوشی رو روشن میکنم و از خودم در اون شرایط فیلم میگیرم ، زمانی که کوچک تر بودم ، آشنا و دوست ازم میپرسیدن که چرا زیر پای چشمم گود و تیره است؟ و زمانی که از مادرم پرسیدم گفت که کم خونی دارم ، حالا سال ها از اون روزا میگذره ، من دیگه کم خونی ندارم و گودی زیر چشمانم بهتر شد اما دیگه جز لاینفک اجزای صورتم شده و من از زمانی که فهمیدم از بین رفتنی نیست ، هیچ وقت دوستش نداشتم و سال پیش که یکی از دوستان دانشگاهم گفت که زیر چشمانش خیلی تیره تره و گودتر از مال من بوده و با تزریق ژل ترمیم شده ، به فکرش افتادم و به خانواده پیشنهاد دادم ، اما خانواده ی ما مخالف سرسخت هرنوع عملی مثل عمل بینی و تزریق ژل هستن و اینجوری شد که من فهمیدم باید هرطور که هست باهاش کنار بیام ، تا زمانش برسه
ولی این روزا عجیب شده و این دقیقا از زمانی شروع شد که فهمیدم تیرگی زیر چشم ناشی از رگ های زیر پوست و نازک بودن پوست اون ناحیه است و در افرادی که سفید تر هستن این عیان تره ، دوان دوان سمت آیینه رفتم ،پوستم رو کشیدم و به رگ های آبی زیر پوستم و انشعاباتشون، دقیقا در اون ناحیه خیره شدم و شاید بعد از اون بود که دیگه اون گودی زیر چشم برام عذاب اور و ناراحت کننده نبود ، حتی تر به سیاهی اون قسمت گاهی نوازش وار دست میزنم ، عکسایی که میگیرم رو نگاه میکنم و عجیب تر این که به اون قسمت خیره میشم و حس میکنم که چقدر دوسش دارم ، میدانی شاید خنده دار به نظر بیاد ولی همیشه فکر میکنم گودی زیر چشم مثل یک قاب زیبا ، چشم رو در برگفته و قاب کرده .