۸۴.تاریخ

یک زمانی هم که تینیجر بودیم ، یادمه که رمان های هما پوراصفهانی بین دخترا طرفدار زیادی داشت . یک رمانی داشت به اسم سجاده و صلیب ، داستان دختر یهودی که عاشق پسری ایرانی میشه و... . نمیخوام به جزئیاتش بپردازم ولی گاهی اوقات به فکر این میافتم که چقدر دوست دارم مثل دختر داستان ، بشینم و از اول تاریخ اسلام ، شیعه و بعدتر کشورم رو به طور دقیق مطالعه کنم . گاهی از این که نمیدونم بین این همه کشور چرا باید در ایران ، حتی بیشتر از مردم عرب ،اکثریت شیعه باشن و دین اسلام به عنوان دین رسمی کشور شناخته بشه ،‌ از خودم و ندانسته هام خجالت میکشم .خیلی دوست دارم  بفهمم این نقطه ی پذیرش همگانی و گسترشش دقیقا به کدوم نقطه ی تاریخ برمیگرده . شاید هم این که همیشه از تاریخ بیزار بودم کم تاثیر نداشته باشه ، اما مدتیه که این عطش به دانستن و بازسازی پیکره ای افکارم رو درخودم حس میکنم .‌امسال برخلاف سال های قبل در خیابان ها آنچنان خبری از عزاداری نبود ، یک گوشه ای نشسته بودم و به حجم جزوات روبروم خیره بودم و کوله باری از غم رو بر روی قلبم حس میکردم ‌. تصمیم گرفتم سری به طاقچه بزنم و اونجا کتاب هارو بررسی کنم . کتاب صوتی "حسین از زبان حسین" رو خریدم و شروع کردم به گوش دادنش . میدونی از یک جایی به بعد خودم هم نمیدونستم چرا دارم اشک میریزم .نمیخوام خیلی بسطش بدم اما دیشب واقعا این رو در خودم نیاز کردم که مثل یک کودک تازه متولد شده ، بدون سوگیری و قیل و داد کردن و بی توجه به بعضی آدم هایی که صرفا بعد از فهمیدن ِ این که تو به بعضی چیزا اعتقاد و باور داری تو رو در ذهنشون دسته بندی میکنن ، یک بار برای همیشه از اساس تاریخ رو مطالعه کنم  . فقط و فقط برای این که بفهمم تکلیفم با خودم و زندگیم چیه و بعد از اون از بازگو کردن آنچه که باور دارم ، خوب یا بد ، واهمه نداشته باشم .

 

۰ نظر ۴ موافق ۰ مخالف
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
درباره من
I admire people who choose to Smile after all things they have been through
کلمات کلیدی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان