2 .جاناهزاران آفرین برجانت از سرتا قدم

به نام آفریننده لبخند؛
حالا جدای از این که پا در مسیری گذاشتم که به شدت لغزنده است و با هر قدمی که برمیدارم و روی زمین میگذارم ترمور عمیقی رو درون عضلات پام حس میکنم اونقدری که هربار به شدت به زمین میوفتم و چند روزی رو هم در اون حالت باقی میمونم تا دقیقا بفهمم کجام و تکلیفم با خودم چیه ؛ الان در وضعیتی هستم که به شدت در این راه مصمم و مصر هستم و دفعه های بعد تر قدم هام رو محکمتر برمیدارم تا با طوفان و یا زمین لرزه ای پیش بینی نشده یا ناخواسته به زمین نیوفتم یا حداقل اگر افتادم زودتر از جام بلند بشم ... فک کنم منظورم از راه خیلی واضح باشه و برمن هیچ چیزی واضح تر از این نیست که حالا برخواسته از شرایطی که درونش بزرگ شدم ، نوع تربیتی که داشتم یا حتی اشتباهاتی که در حق خودم روا داشتم از موضوع کمبود اعتماد به نفس رنج میبرم !  هیچ وقت از به زبان آوردن عیب و ایرادهام ترسی نداشتم چون این من هستم با تمام ویژگی های خوب و بدم چون میدونم هیچ کس عاری از اشتباه نیست و همه از همون اول که بدنیا اومدن انسانی کامل نبودن تا بعد تر ها وقتی حالم رو با گذشته مقایسه میکنم کاملا متوجه تغییرات درونم بشم . اما به عنوان کسی که از آدمی برخواسته که خودش رو پوچ و فاقد هیچ گونه ارزشی برای بودن و وجود داشتن میدونسته میخوام بگم که حالا بعد از گذر از تمام اون زمین لرزه ها نسبت به اون حالت مه آلود کمی نور میبینم و دارم سعی میکنم که سخت یا آسون لبخند واقعی درونم رو کشف کنم . میدونم که در این راه سخت هیچ کسی در هیچ زمانی به من کمک نخواهد کرد و هم میدونم که باز هم در این بین فقط خودم هستم که میتونم مثل اون بازیکن فوتبال دست خودم رو بگیرم و بلند بشم و برای شناختن خود واقعیم و ثمر رسوندن و پرورش دادن استعداد های درونم تلاش کنم . حالا اینو فهمیدم که همه آدم ها حتی اگر هم انکارش کنن گنج هایی درون خودشون دارن که منتظر اون هاست تا کشفشون کنن . میدونم که دفعه ی بعد ممکنه حتی شدید تر زمین بخورم ، میدونم که بازم ممکنه بیام و مثل همیشه از این که چه قدر گاهی از خودم بدم میاد بنویسم و بابت اشتباهاتم غر بنویسم اما حالا میشه گفت فهمیدم که راه رو انتخاب کردم و ریسکش رو هم به جون میخرم . انتخاب ماست بودن در وضعیت قبلی یا رها شدن و تلاش برای کشف کردن و دوست داشتن خود 

+ عنوان شعری از سعدی که امروز داشتم رو سنتور تمرینش میکردم :
 جانا هزاران آفرین ، برجانت از سرتاقدم ، صانع خدایی کین وجود ،آورده بیرون از عدم...
۱ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

1 . هیس ! با لبخند وارد شوید :)

به نام آفرینده لبخند ؛


من فکر میکنم همیشه دلیلی برای ناراحتی وجود داره ! حتی در لحظاتی که فکر میکنی در اوج شادی قرار داری باز هم چیزی وجود داره که ته دلت رو خالی و در یک لحظه تمام اون اتفاقات خوب رو خراب کنه . درحالی که لبخند زدی در ذهنت به  اتفاقات تلخ و ناگواری که ممکنه پیش بیاد فکر میکنی و همون لحظه تمام اون خوشی ها به زهری تلخ تبدیل میشه ... میدونید یه جورایی انگار همگی درگیر زندگی در آینده ای نامعلوم و گذشته ای هستیم که هرگز برنمیگرده ،شاید بهتر باشه که جوری زندگی کنیم انگاری که تک تک لحظات یک تکرارنشدنی واقعی هستن و با سری بالا و لبخندی به روی لب و بی توجه به هر آنچه که در اطرافمون میگذره پیش بریم ! من که فکر میکنم روزی بالاخره دیر یا زود راه رو پیدا میکنیم

شاید تمام مقصودم این باشه که خیلیم سخت نگیریم......


حالا سوای مقدمه ی نسبتا طولانی که نوشتم ؛ یادمه اولین بار در دانشگاه جدیدم بعد از پایان کلاس تفسیر وقتی میخواستم از یکی از دخترا که تازه باهاش آشنا شده بودم خداحافظی کنم یک لحظه صدام کرد و زمانی که برگشتم بهم گفت میدونستی لبخند خیلی جذابی داری ؟ خندیدم و گفتم خب همه با لبخند قشنگ تر میشن ! سرشو تکون داد و گفت آره ولی لبخند تو یه چیز دیگه است . این اولین بار بود که کسی این حرف رو مستقیم بهم میزد و حالا بعد مدت ها جلوی آیینه رفتن و عکس گرفتن با ژستای مختلف تصمیم گرفتم که همیشه با وجود تمام اتفاقات خوب و بدی که در اطرافم رخ میدن لبخند بزنم . چون خودمم فهمیدم آدما با لبخند اصلا یه جور خاصی جذاب ترن . اونقدری که دلم میخواد در آینده پشت در مطبم بزنم :

هیس! با لبخند وارد شوید :)




۲ نظر ۴ موافق ۰ مخالف
درباره من
I admire people who choose to Smile after all things they have been through
کلمات کلیدی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان