۶۲ . از ۹۸ ای که گذشت و ۹۹ پیش رو 🌸

یکی از غم انگیزترین لحظه های امسال برای من اون لحظه ای  بود  که خانه ی خدارو خالی دیدم و یک لحظه بر خودم لرزیدم ، به قول مرتضی برزگر در رادیو چهرازی " هرچند ما هیچ وقت رفیق خوبی برای خدا نبودیم و همیشه آکنده از تمنا و آرزو و خواسته، اما خدا هیچ وقت بی وفاییمون رو به روی ما نیاورده و هر بار که صداش کردیم باز در رگ گردنمون به تپش افتاده " همین میشه که باز چشم به راه صبحی بهتر ، بهاری بهار تر ، دست به دعا بشیم و از خودش بخوایم مثل همیشه و حالا به بهانه سال نو خیر و برکت و سلامتی و عشق رو به سرزمین هامون ببخشه و با پرتوهای محبتش تن یخ زده مون رو گرم کنه، این که بخوام از ۹۸ بگم و بازهم تمام اتفاقات خوشایند و ناخوشایندی که افتاد رو مرور کنم تنها باعث آزرده خاطر شدنم میشه ، برای همین دوست دارم بیشتر از بهار پیش رو بنویسم ،‌بهاری که شبیه هیچ سالی نیست ، بهاری که  همه مون به آمدنش و برکتش چشم دوختیم ،‌بهاری که ... با گذشت زمان ، انسان ، باورها ، ارزش ها و اهدافشون تغییر میکنن . این چند روز که به پایان سال ۹۸ مونده بود ساعت ها به این فکر میکردم که واقعا برای سال آینده چی میخوام ، برگشتم و پست "از ۹۷ ای که گذشت و ۹۸ پیش رو " رو دوباره خوندم و بیش از پیش به این باور رسیدم که هر آنچه که بخواهی و به بدست اوردنش ایمان داشته باشی رو بدست خواهی اورد ، شاید دیر ولی بالاخره خواهد شد و اصلا همین شد که تصمیم گرفتم که اساسی تر فکر کنم و اساسی تر آرزو کنم و برای یک بار هم که شده به زندگی فرصت ندم ،‌چرا که بهمون ثابت کرد که خیلی بی رحم تر از این حرف هاست و فرصت ها رفتنی تر از این حرف ها ...

۱)بزرگترین چیزی که برای سال آینده میخوام پیدا کردن و بازگشت دوباره تمام باورها و اهدافی است که سال ها براش جنگیدم ، سال ها براش آرزو داشتم و قلبم تپید  اما با گذر زمان دستخوش تغییر شدن و بعد در پستوی زمان گم شدن ، دوست دارم انسان تلاشگر و جنگ جوی سابق برگرده و در کنار تمرین کردن برای دوست داشتن تمام انسان ها برای اهدافش شبانه روز تلاش کنه .

۲)  ادامه دادن دوست داشتن خودم ، افزایش اعتماد به نفس و عزت نفسم ، هدف دیگه ام خواهد بود ، یکی از بزرگترین و سخت ترین چالش هایی که امسال باهاش سر و کله زدم و براش حرف های زیادی برای گفتن دارن قطعا دوست داشتن خودم هست و هنوز گاهی طعم تلخ شب هایی که با این موضوع سر و کله زدم زیر زبانم میاد ، حالا میتونم بگم که من خودم رو در نیمه این راه و موفق میدونم و میتونم بگم خیلی سخت تر از قبل در مقابل وزش بادهای سهمگین می ایستم و به دوست داشتن خودم ادامه میدم ، اما قطعا از این به بعد هم از هیچ کاری برای پیروز شدنم دست بر نمیدارم ،‌چرا که حالا یاد گرفتم چطور براش تلاش کنم و موفق بشم .

۳) سومین چیزی که هدف گذاری میکنم ، اصلاح و ترک عادت ها ،رفتارها و" هرچیزی" که به روح و جسم خودم و گاهی دیگران صدمه میزنه  و میدونم که چقدر کار سختیه و میدونم که چقدر لازمه . خوش خلق بودن ، خوش رفتار بودن ،‌صبور بودن و لبخند زدن بیشتر .

۴) مهارت هایی که همیشه سعی داشتم ارتقا ببخشم و ادامه بدم ،موسیقی ، زبان ، رانندگی ،‌ نقاشی در سطوح دیگه ، پژوهش ،‌پژوهش و پژوهش

۵) سال پیش گفتم و باز هم میگم ، خانواده مهم ترین نعمت برای منه ، بودن در کنار خانواده ، این که همیشه کنارهم باشیم ، سازش داشته باشیم و بهم عشق بورزیم .

مثل پارسال ، این نامه رو مینویسم و تا میکنم و داخل صندوق میندازم و روانه ی آب میکنم ، به امید روزهای روشن و گرم ،‌تن های سالم ، آرامش ، قلب های پر عشق ،‌تجربه ی دوست داشتن و تپیدن محکم قلب و زندگی های گرم و پر نور ...

سال نو پیشاپیش مبارک 🌸🌟

۱ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

۶۱.مثل یک مادر مهربان به خودت بگو اشکالی نداره که شکست خوردی،‌من فرصتش رو دوباره میسازم

باید اعتراف کنم در این روزایی که همه از وضع موجود خسته شدن و گله میکنن ، برای من و در روند عادی زندگیم تفاوت چندانی ایجاد نکرده و حتی میتونم اعتراف کنم که مثل گذشته دارم به زندگی ادامه میدم با این تفاوت که اگر مجبور به بیرون رفتن بشم ، در چند لایه ماسک و دستکش فرو میرم و بعد از بازگشتم به خانه ، نیم ساعت رو صرف ضدعفونی کردن وسایلم میکنم ، مثل گذشته گهگداری ساعت های خلوت از روز رو به پیاده روی میرم ، تابلوی جدیدم رو شروع کردم ، با شدت بیشتری فیلم میبینم و تمام غذاها و دسرهایی که یک عمر دوست داشتم درست کنم رو میپزم و به تنهایی کل خانه رو خونه تکونی میکنم ، هر روز یک قسمت ، شب بیداری هام مثل گذشته ادامه داره و به خاطر بیمارشدن پدرم بخشی از کارای اداری رو به عهده گرفتم و سر از بانک و پیشخان دولت و اسنادرسمی درآوردم ... شاید بشه گفت من خیلی بیشتر از بقیه نسبت به این وضعیت خنثی هستم از اونجایی که به تنها زندگی کردن ، خانه نشینی و سکون عادت دارم و شاید بشه گفت که این روزا که گاهی صبح زود ، افتاب از میان پنجره اتاقم راه خودش رو باز میکنه و من از بالا پنجره اتاقم رو باز میکنم و پای تابلو و مدادرنگی هام میشینم ، خیلی بیشتر از قبل از سکوت خیابان کنار خانه مون لذت میبرم و اگر اتفاقات و خبرهای تلخی که از اطراف میشنویم نبود ،‌شاید یکی مثل من آرزو میکرد برای همیشه همینقدر سکوت در شهرم برقرار میشد .‌از اینها که بگذریم نمیشه حسرت خودمون رو برای روزهای رنگی قبل عید و شوق خرید وسایل نو پنهان کنیم ، من هم حسرت روزهای رنگی رو میخورم اما باوجود تمام این ها دارم به نقطه ای میرسم که ماحصل اون این جمله باشه که شرایط هیچ وقت اونجوری نخواهد شد که انتظارش رو داشتی ، من برای تک تک روزهای بعد علوم پایه برنامه ریخته بودم ، کلاس رانندگی گرفته بودم ، میخواستم سنتور و یا حتی زبان رو ادامه بدم ، اما نشد ، شاید هم مثل همه ی طوفان های سخت زندگی باید تلاش کرد که چطور در هر شرایطی دوام بیاریم و حتی تر خودمون رو بغل کنیم و بگیم ، آفرین دختر ! همین که تا اینجاش اومدی خیلی خوبه ، تو حق داری که بعضا  شکست خوردی ، میدونی وقتی ادم ها به خودشون زیادی سخت میگیرن و بدون توجه به شرایطی که خودشون و بقیه درونش قرار گرفته ان ، سرزنش وار تو سر خودشون محکم میکوبن ، از اونها فقط یک جسم با روح ترک خورده و بی اراده میمونه که از انجام هرچیزی پس از این ترس خواهد داشت . اگر بخوام مثال بزنم شبی بود که میخواستم فرداش زنگ بزنم و رانندگی رو کنسل کنم و چقدر بابتش گریه کردم و خودم رو سرزنش کردم اما برای یک لحظه تک تک روزهایی که فرصت داشتم از جلوی چشمانم عبور کرد و واقعا دیدم که فرصتی رو از دست ندادم و اگر هم از دست دادم به خاطر "رخدادهای غیرقابل پیش بینی "بوده ، اونجا بود که اروم شدم و به خودم حق دادم که شکست بخورم و حتی تر  خودم رو برای باطل شدن کاردکسم و موکول کردنش برای یک زمان دیگر در آینده اماده کنم ، هرچند تمام توانم رو به کار میگیرم که موفق بشم و اگر نشد ، سرکوب کردن خودم فقط و فقط باعث خم شدن بیشتر و بیشترم خواهد شد و این عادلانه نیست که خودم رو اینطور سرزنش کنم ، هرچند کم کاری هم داشتم اما خب چه میشه کرد ؟ خلاصه که خواستم برای یادآوری خودم و اتفاقات این چند روزم بنویسم که انقدر به خودت سخت نگیر ، اگر شکست خوردی ، اگر ترسیدی ، اگر تنبلی کردی و اگر افسرده شدی ، به خودت حق بده و خودت رو بغل کن و سرت رو نوازش کن مثل یک مادرمهربان به خودت بگو که اشکال نداره که ترسیدی یا شکست خوردی ،تو  دوباره فرصتش رو میسازی .

پ.ن : فکر کنم طولانی ترین عنوانی شد که بیان به خودش دیده ،هرچقدر فکر کردم نتونستم کوتاهش کنم .

۰ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

۶۰. از اینجور صوبتا

داشتم فکر میکردم که مثلا هفته پیش این موقع به خودمون میگفتیم هفته بعد تمومه ، اما نشد . میدونی یک روز غصه میخوری ، دو روز آه میکشی ، سه روز به دیوار خیره میشی اما از یه جایی به بعد با خودت میگی دیگه شده و اگر بخوای در کنار همه جنبه های منفی قضیه به چیزای مثبتش فکر کنی ، این که دیگه معلوم نیست حتی تا کی ، همچین تعطیلی گیرت بیاد ، از اونجا بود که تصمیم گرفتم از فردا به بعد رو یه جوری زندگی کنم که انگار آخرین روز تعطیلاتمه ، دارم فکر میکنم به یه کتاب ،‌ سریال ، فیلمی که همیشه دوست داشتم ببینم و دنبال فرصت بودم ولی حقیقت اینجاست که همیشه کلی برنامه میریزی واسه تعطیلاتت و بعدتر تنها کاری که میکنی خوابیدنه ! اگر سریال یا کتاب حال خوب کن میشناختید به منم بگید که ببینم . 

پ.ن :باید بشینم و درست حسابی برای تعطیلات پیش روم برنامه بریزم ، کتابام رو بستم و تصمیم دارم واسه مدتی به ذهنم استراحت بدم . 

۴ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

۵۹. خیره به دیوار

از دیشب باخودم عهد کردم به شایعات توجه نکنم و بچسبم به درسم که هفته ی اخر خیلی مهمه ، وقتی ظهر جواب رو دیدم انگار که پارچ آب سرد رو سرم خالی کردن در همین حد سِر و بی حس بودم . این برای ساعتای اول بود اما میدونی حس میکردم یه چیزی درست نیست ، حس میکردم یه چیز سفت و سنگینی داخل گلومه و اون وقت بود که نه فقط به خاطر امتحان به خاطر تمام اتفاقات این مدت گریه کردم که چرا دنیا باید این شکلی باشه و چرا این همه مصیبت باید درگیرمون کنه...هرآنچه که بود و نبود تموم شد و کاریش نمیشه کرد و من هنوز باورم نمیشه . از اون موقع تنها کار مثبتم این بود که بشینم رو تخت و به روبرو زل بزنم از اونجایی که با هرچیز کوچیکی عصبی میشم ، ترجیح میدم فعلا از اطرافیانم دوری کنم . امیدوارم بتونم روزهای آینده بهتر هضم کنم ...

پ.ن : شوک بعدی روهم عصر خوردم که بعد مدت ها اینستامو اکتیو کردم و باز دیدم که متاسفانه حس ششمم مثل همیشه درست از آب دراومده  و همدیگرو فالو میکنن ، اونجا بود که حس کردم سطل آب یخ بعدی رو ، روی سرم ریختن ...

شاید بالاخره نوبت به ماهم برسه و بتونیم با خوشحالی  زندگی کنیم ، یعنی ممکنه ؟

۱ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

۵۸.این روزا ...

شرایط پیچیده ای شده از یک طرف یک ماه و نیمه همه مون خونه نشین شدیم، بعضیا که از تابستون دارن میخونن ، از یه طرف اگر امتحان کنسل بشه واقعا حس میکنم میتونم تا مرز جنون برم از یه طرف وقتی به بچه های خوابگاهی فکر میکنم که مجبورن تو فضای بسته به صورت مستقیم با اینترنا سر و کله بزنن و افرادی که از شهرای دیگه میان و ممکنه ناقل باشن ، حس میکنم خودخواهیه که بخوام فقط به فکر خودم و خلاص شدن خودم باشم . آماری که دارن میدن لحظه به لحظه ناامیدترم میکنه و من هم شل تر ، کاش حداقل زودتر بگن که چه خوابی برامون دیدن . هرچند من هنوزم عمیقا میخوام که فقط تموم بشه بره ‌. عقب افتادنش بیشتر شکل یه کابوسه.

 

این روزا واقعا عصبی شدم و با کوچک ترین اتفاق بهم میریزم ، سرم دائم درد میگیره و تیر میکشه ، فقط امیدوارم خدا بهمون صبر بده .

پ‌.ن ۱ : دارن امضا جمع میکنن که همزمان هر سه تا امتحان عقب بیافته ،در عرض یک ساعت و نیم هشت هزارتا رای جمع شد !!! دوستم میگفت فکر کنم فقط ماییم که امضا نکردیم ...

پ.ن ۲: یکی دیگه از دوستام مجبوره بمونه شهرشون اونجا آزمون بده ، نمیدونم سال های بعد که برمیگردم و اتفاقات رو مرور میکنم چه حسی خواهم داشت ولی میدونم که این همه بی تدبیری و این همه خودخواهی حق مردم نیست .برای نوشتن این حرفا به اندازه ی کلی پست حرف برای گفتن دارم ، فقط میتونم بگم که هربار که بنا برهر دلیلی صدای تلویزیون و اخبار میاد حس میکنم از این حجم از دروغ گویی دارن روی روانم سوهان میکشن ، چطور میشه بی تفاوت بود ؟ دوست دارم یاد بگیرم .مثل این میمونه که یه نفر در کمال وقاحت بیاد تو چشمات زل بزنه و دروغ بگه و تو بدونی که داره دروغ میگه و دوست داشته باشی یه مشت بزنی تو دهنش ولی مجبوری هیچی نگی و سکوت کنی .

۱ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

۵۷.بدون عنوان

مثل این که میخواد تا آخرین قطره های خونش تمام توانش رو به کار بگیره ، سال ۹۸ رو میگم . هر انچه که از پیچیدگی این روزا بنویسم کم گفتم . ولی همه اینا به کنار ، من فقط و فقط دلم میخواد که هر طور شده این هفته امتحان رو بدم و این کابوس تموم بشه ! حتی فکر کردن به عقب افتادن امتحان تن و بدنم رو میلرزونه ، حاضرم برم سر جلسه با ماسک و دست کش بشینم ولی از زیر بار این همه استرس و فشار خلاص بشم . شرایط سختیه ، هربار که یکی از اعضای خانواده سرفه میکنه یا عطسه ، من دلم میریزه . هرچند به قول مستانه آنچه که باید پیش بیاد ...

خدا خودش بهمون کمک بکنه ، شرایط سختیه ...

۰ نظر ۲ موافق ۰ مخالف
درباره من
I admire people who choose to Smile after all things they have been through
کلمات کلیدی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان