مدتیه چشمه ی کلماتم خشک شده ، انگار که اعتماد به نفس نوشتن رو از دست دادم ، از حال درونی خودمبگم که مدت هاست که بابت یک سری اخلاق های بدی که دارم به شدت عذاب میکشم . بذار اینطوری بگم که من آدم یک دنده و لجبازی هستم ، گاهی وقتی عصبانی میشم به ناراحت شدن طرف مقابلم فکر نمیکنم و هرچیزی رو به زبونم میارم ، حساسم و زود رنجیده خاطر میشم و به طبع زود از دلم بیرون میره و خیلی زود هم عصبانیتم فروکش میکنه و به اشتباهاتم پی میبرم . میدونی از این که دارم ۲۲ ساله ام میشه اما هنوز که هنوزه خودم رو به عنوان یک آدم بد خلق میشناسم بیزارم ، از این که زود اطرافیانم رو از دست میدم ، از این که زود واکنش نشون میدم و خیلی چیزهای دیگه . برای درست شدن خودم خیلی تلاش کردم اما موفق نبودم خیلی وقت ها . گاهی دوست دارم اون بخشی از ذهنم که مربوط به حساسیت های ذهنیه رو خاموش کنم ، گاهی از این همه افکار ناخوشایندی که به سمتم حمله ور میشه و مریض گونه هرچیزی رو به بدترین شکل ممکن خودش تعبیر میکنه خسته میشم ، با خودم میگم نه اونطوری نیست داری اشتباه فکر میکنی ولی از یه سمتی اون افکار مصرانه پا با زمین میکوبند و در پی اثبات حقانیت خودشون هستن . من یاد گرفتم که با این افکار مریض گونه در هشتاد درصد موارد مقابله کنم ولی گاهی این همه فکر کردن خسته ام میکنه . دوست دارم یه دوربین داشته باشم تا بتونم زندگی بقیه آدم هارو تماشا کنم تا بفهمم عادی زندگی کردن بی دغدغه و بی حساسیت چطوره ...