يكشنبه ۱۹ خرداد ۹۸
به نام آفریننده لبخند ؛
انقدر که واسه ویروس خلاصه نوشتم ، دچار آرتریت مفصلی شدم ، حس میکنم انگشتای دستم باد کرده و دردناک شده ؛ داشتم امروز فکر میکردم که چقدر از اون دختر حساس و زودرنج گذشته فاصله گرفتم ، دیگه فهمیدم که حق مسلم آدماست که همیشه یه عده ای ازت متنفر باشن ، یه عده ای دوست داشته باشن ! میدونی هربار که یه اتفاقی برام میوفته که مثلا در گذشته شاید به خاطرش یک ساعت تمام گریه میگردم یا زانوی غم بغل میگرفتم ، شاید الان فقط ده ثانیه بهش فکر کنم و بعدشم بگم خب که چی ؟ به کتف سمت راستم ، به قول بچه ها گفتنی به لوب سمت " چپ " کبدم :)) تازه ! نه راست ها ، چپ که کوچک تره و کم اهمیت تره -__- ، جدای از این حرفا ، دیگه واسه دوست داشته شدن تلاشی نمیکنم ، سعی میکنم خودم باشم چون اینجوری زندگی راحت تر و بدون دغدغه تره . حس میکنم هربار که از کنار اتفاقی ناراحت کننده رد میشیم که از خودمون میپرسیم چرا اینجوری شد ؟ و بعد که میگذره باهاش کنار میایم ، یه پوست روی پوستای قبلیمون اضافه میشه و پوست کلفت تر میشیم :) من این مراحل پوست اندازی رو دوست دارم .
+ دلم برای وقتایی که پست می نوشتم ، یدفعه بیستا نظر میگرفتم تنگ شده ، یعنی چقدر به اون آدم وبلاگ قبلیم شباهت دارم؟ نکنه هنوزم همونم ، توهم پوست کلفت شدن دارم ، توهم "خود" بودن بدون ادا و ...؟؟
++ خدا ویروس فردا رو بخیر بگذرونه ، از یه طرفی میخونم از یه طرفی همون آن از ذهنم خارج میشه -__-