یعنی کجام ؟

داشتم فکر میکردم سال بعد این موقع من دقیقا در کدام نقطه ی این مسیر سخت و نامشخص وایسادم . به آینده نگاه نمی‌کنم و تنها به همون هدف های کوچکم فکر می‌کنم،  فقط راه میرم با قدم های لرزون با کمی استرس و مقداری هم آرامش اما خدا میدونه که در قلب و ذهنم چی میگذره . میدونم که هیچ چیز در این دنیا دائمی نیست حتی همین ذوق پدید اومده و من نمیدونم فردا چه اتفاقی می‌افته ، تنها خودمو به دست خدا سپردم که ببینم منو به کجا میبره

۰ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

قدم های مورچه ای

یه مسیری رو شروع کردم که فقط خودم میدونم و پدر و مادرم و خدای بالای سر ، تمام آنچه که پیش روم قرار گرفته و این که نتیجه اش چی باشه رو اصلا نمیدونم فقط میدونم که الان با دلی پر از آشوب و اضطراب فقط دارم قدم های مورچه ای برمیدارم و براش تلاش می‌کنم ، هر چند وقت یک بارهم برمیگردم و به مسیر پیش رو فکر می‌کنم و باز میترسم اما بعدتر پسش میزنم و ادامه میدم . این که با هیچ کسی حتی صمیمی ترین و نزدیک ترین دوست و آدمای اطرافم مطرحش نمیکنم باعث شده که نتونم خودمو یه جایی تخلیه کنم و دلم و ذهنم پر از حرف باشه

امیدوارم بعد که زمانش رسید بیام این پست رو نگاه کنم و با خودم بگم دیدی اسمایل ؟ دیدی شد ؟

ولی همین که فقط یکم از آشفتگی ذهنیم کم شده رو دوست دارم و بابتش خداروشکر می‌کنم،  امیدوارم این مسیر روز به روز روشن تر بشه . خدایا مثل همیشه خودت فقط خودت کمک میکنی ؟

پ‌ن : ولی ای کاش امام رضا منو بطلبه . این روزا واقعا به آرامش حرمش نیاز دارم

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
درباره من
I admire people who choose to Smile after all things they have been through
کلمات کلیدی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان