پنجشنبه ۱۳ ارديبهشت ۰۳
داشتم فکر میکردم سال بعد این موقع من دقیقا در کدام نقطه ی این مسیر سخت و نامشخص وایسادم . به آینده نگاه نمیکنم و تنها به همون هدف های کوچکم فکر میکنم، فقط راه میرم با قدم های لرزون با کمی استرس و مقداری هم آرامش اما خدا میدونه که در قلب و ذهنم چی میگذره . میدونم که هیچ چیز در این دنیا دائمی نیست حتی همین ذوق پدید اومده و من نمیدونم فردا چه اتفاقی میافته ، تنها خودمو به دست خدا سپردم که ببینم منو به کجا میبره