این که برای من ظاهر و قیافه ادم ها و خودم در چند سال گذشته بیش از حد اهمیت پیدا کرده پوشیده نیست ، این که بارها و بارها روی خودم کار کردم که خودم رو همونجور که هستم دوست داشته باشم و این که این مدت انقدر سرم شلوغ بوده که فرصت فکر کردن به اوامری مثل چهره و قیافه و تناسب اندام رو نداشته باشم ، من رو به کل از این قضیه کمی دور کرد ولی نه اونقدر که کامل فراموش کنم و نه اونقدر که اگر زمانی این معمولی بودن رو به روم بیارن در آن واحد در بهت عجیبی فرو نرم ... خب بیا روراست باشیم که من بعد از این که امشب از یکی از رک ترین ادم های زندگیم بعد از بحثی که در مورد قضاوت انسان ها ودیدگاهشون راجع به ظاهر آدم ها پیش اومده بود در کمال صداقت شنیدم که میگفت : مثلا به نظر من تو بددد نیستی ،نمیگم خوشگلیا ببین چجوری بگم ، نه زشتی نه خوشگلی کاملا معمولی یک آن در بهت فرو برم که اول این چه ارتباطی به بحث ما داشت دوم این که من کی راجع به ظاهر خودم ازت پرسیدم و بعد از تمام این ها ، پتک معمولی بودن ، بدد نبودن به سرم کوبیده بشه و منی که ماه ها روی خودم کار کرده بودم که کمی از این بحثای مسخره فاصله بگیرم و شاید حتی کمی نسبت به قبل خودم رو بیشتر دوست داشته باشم و حتی تر از نظر خودم ، خودم رو زیبا بدونم . حالا دیگه میدونم که خوشبختانه یا متاسفانه مردم چه نظری راجع به چهره ی من دارند . حالا امشب نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت از این که دیگه قرار نیست از این به بعد راجع به چهره ام خیال بافی کنم و با این واقعیت روبرو بشم که تو کاملا معمولی هستی و حداقل دیگه لازم نیست خودت رو گول بزنی و از این به بعد باید یاد بگیری بدون خیال بافی با این حقیقت زندگی کنی .از این ها گذشته هنوزم بعد از کلی فکر در اخر نتونستم به این برسم که سرآخر الان باید خوشحال باشم یا ناراحت ....
پ.ن : همین دیشب بود که عکسام رو دونه دونه نگاه میکردم و به خودم میگفتم دختر عجب چشمایی داری ، چرا خودت رو دست کم میگیری خیلیم زیبایی و حالا نمیدونم از این به بعد قراره چطور خودم رو نسبت به این تفکر عادت بدم .