چطور میشه صبور بود

دیشب با اختلاف بدترین کشیک اینترنتم رو گذروندم ،خیلی وقت ها شده که وقتی درد و رنج مریض ها رو میبینم وقتی گریه و ناله های بیمارم رو می‌شنوم ،قلبم میشکنه اشک تا پشت پرده ی چشم میاد اما اجازه لبریز شدن رو بهش نمیدم ، دیشب که اورژانس اطفال بودم برای اولین بار با دیدن دختر ۱۵ ساله ای که سویساید کرده بود ، یه گوشه ای از cpr افتاده بود و عملا ۶ ساعت هیچ ری اکشنی نداشت نتونستم خودم رو کنترل کنم . بعد از دیدن این که هیچ کاری براش انجام نمیشد و عملا دختر داشت از دست میرفت رفتم داخل حیاط جلوی بیمارستان و تا میتونستم گریه کردم ،نیمکره سمت راست مغزم نبض میزد یک طرف دستم بی حس شده بود و حس میکردم با سکته فاصله ای ندارم . داشتم فکر میکردم دنیا چقدر میتونه بی رحم باشه . در کنار همه اینا یکی دیگه از مریض های شیرخوارم هم دوبار کد خورد و باز من مستاصل فقط نگاه می‌کرد و از دست میس منیج اون پزشک از درون حرص میخوردم و فحش میدادم . هیچ وقت چهره ی مادر بیماری که چطور اشک می‌ریخت فراموش نمیکنم . با تمام این ها اون چیزی که بیشتر از همه اذیتم کرد رفتار زشت و تحقیرآمیز اتند دیشب بود ‌که حرصی که داشت رو بابت بیسوادیش سر من خالی کرد . اونقدر که ۴و نیم نصف شب وقتی از icu برگشتم فقط گریه کردم ‌. حس میکنم که با گذروندن دیشب ۱۰ سال پیر شدم ،نمیدونم این تروماهایی که بهم وارد شده کی قراره از تنم بیرون بره ‌و برطرف بشه. 

پ.ن : تنها درسی که دیشب گرفتم این بود که تو پزشکی اگر قرار نیست درس بخونی و باسواد بشی ،همین که کنارش بگذاری خودش یک لطف بزرگه ولی اگر قرار نیست کنارش بگذاری باید تا میتونی درس بخونی و تجربه کسب کنی

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
درباره من
I admire people who choose to Smile after all things they have been through
کلمات کلیدی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان