این روزهایی که دارم میگذرونم ...

۱)نمیدونم دقیقا از کی بود که من انگیزه و امیدم رو نسبت به رشته و هدفی که داشتم از دست دادم ،روزها و شب ها آرزوم این بود که اندکی از انگیزه و انرژی سال های کنکور بهم برگرده و دوباره  اهدافی که به خاطرش پزشکی رو انتخاب کردم به یاد بیارم . شب ها از خدا میخواستم که یادم بیاره چرا اومدم و به چه هدفی به این مسیر پا گذاشتم ، تا این که با تجربه بعضی اتفاقات و البته یک سری علت هایی که برای خودمم نامعلومه مدتی هست که حس میکنم نرم نرمک دوباره اون حس داره درونم زنده میشه ، آنقدر از این حس تازه شکوفه زده و از دست دادن مجددش میترسم که لرزون و با استرس کاسه قلبم رو درون دستام نگه داشتم و یه گوشه مخفی کردم که مبادا دوباره از دستم بیافته و مبادا دوباره از دست بدمش و حتی مبادا کسی بفهمه . برای همین سعی میکنم خیلی با ملایمت این بار باهاش برخورد کنم و هیچ جایی نگم که من دوباره خوندن و کنکاش کردن رو دوست دارم . اما بزرگترین دغدغه این روزهام مسیر آینده م هست ،این که در نهایت قراره چی بخونم ،کی بخونم ،کجا برم و ... تمام این ها داره برام جدی تر میشه اما تنها چیزی که مطمئنم که میدونم اینه که دوست دارم یک پزشک باسواد بشم که وقتی با یک شکایت مواجه میشه ،ردیفی از تشخیص افتراقی ها درون ذهنش ردیف میشه .

۲) این روزا مثل خیلی روزها از زندگیم تنها هستم و شاید خیلی تنهاتر . وقتی از آدم هایی که هم مسیرت رو نیستن دور میشی ،انگار که آرامش بیشتری میگیری . دروغ چرا با این جا که تعارف ندارم و حداقل تو این صفحه میتونم با خودم روراست باشم که هنوزم به اون کسی فکر میکنم که قراره بیاد  اما هیچ آثار و نشونه ای ازش پیدا نمیکنم . همسن و سالهای خودم رو میبینم که یا ازدواج کردن ، یا در مرحله آشنایی و دوستی هستن یا دیت میرن و براشون خواستگار میاد اما من شاید بنابر اخلاقیات خودم و البته ایزوله بودن خانواده ام در هیچ کدوم از این مراحل نیستم ! هیچ گله و شکایتی از این وضعیت ندارم چون خیلی بیشتر از قبل این حس رو دارم که قوی شدن ، روبرو شدن و جنگیدن با مسائل زندگیم رو ، تنهایی به دوش کشیدنشون رو دارم یاد میگیرم و شاید این بخشی از سرنوشت منه اما خب بعضی وقت ها از کوره در میرم ،یه گوشه میشینم و به سقف خیره میشم و به دنبال چراییش میگردم . بعد به یاد میارم آرامشی رو که علی رغم تمام مشکلات درحال حاضر دارم  و با خودم میگم شاید تو باید در این سکون و آرامش فعلا باشی تا خیلی از مسیر ها برات واضح و روشن بشه و تصمیمت رو با زندگیت بگیری و براش تلاش کنی فقط کاش خیلی دیر نشه...

۳) سال های گذشته همیشه دنبال این بودم که هم مسیر جهت آب زندگی کنم و طوری باشم که مطابق الگوهای جامعه و روند شایع است اما از یه جایی به بعد متوجه شدم که اینطوری نمیشه و این بار باید برخلاف روندی که همه انتخابش میکنن و مطابق میلشون هست زندگی کنم ،این روزا بیشتر از هرچیزی دارم تمام تلاشم رو میکنم که خودم داستان زندگیم رو بنویسم و حداکثر خلاقیت رو داشته باشم و شاید به جرئت بشه گفت بزرگترین چلنج من محسوب میشه .

۰ نظر ۳ موافق ۰ مخالف
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
درباره من
I admire people who choose to Smile after all things they have been through
کلمات کلیدی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان