اطفال هرچند سخت ترین روتیشن استاجری بود ولی خیلی چیزا بهم یاد داد ، یکی از بزرگترین درس هایی که بهم داد رو از یکی از اساتید گوارش اطفال گرفتم ، روز سوم روتیشن بودیم که برای گروه ما کلاس سیستیک فیبروزیس رو گذاشت، چون با راندهایی که هر روز صبح برامون میگذاشت آشنا بودم و میدونستم که قراره چطور پیش بره ، رفتم جلو نشستم و تمام اون یک ساعت رو فقط گوش و چشم شدم . یادم میاد جوری فیزیوپاتولوژی CF رو این که اصلا چطور میشه که تک تک سیستم های بدن به نوعی درگیر میشن رو بهمون یاد داد ، که انگار که درس رو با یه سرنگی وارد خونم کرده باشن ، همون لحظه رفت نشست داخل مغزم و برای همیشه اونجا موند . بعدترش با یکی دیگه از اساتید غدد اطفال کلاس داشتیم و جمله اول کلاسش رو با این شروع کرد که بچه ها ،پزشکی اونقدر گسترده و وسیع شده که دیگه شما فقط با حفظ کردن مطالب نمیتونید اونو یاد بگیرید و باید عمیقا مفاهیم رو درک کنید و فیزیوپاتولوژیش رو یادبگیرید . این برای منی که اون کلاس عجیب رو قبل ترش گذرونده بودم کاملا ملموس بود ، همین شد که اولین بار سعی کردم واقعا چرایی هر مبحثی که برام سنگین بود رو بفهمم و ازش نگذرم ، هنوزم دوماه نمیگذره از این جریان و من یادم میاد که این روش رو با هماتولوژی اطفال شروع کردم و بهتره بگم با مباحثی مثل ITP و DIC و ... و باید اعتراف کنم که به طرز عجیبی درس خوندن خیلی شیرین شد و مستقیم میرفت و وارد مغز میشد ... هرچند این مدل خوندن زمان بر بود ولی دیگه انقدر زود فراموش نمیشد و اونجا بود که فهمیدم چرا همیشه به ما میگفتن سراغ کتاب های کمک آموزشی نرید و از رفرنس بخونید و بعدتر نوشته های وبلاگ دکتر قربانی که همیشه توصیه به رفرنس خوانی داره .هرچند الان که تایم امتحان پره است و زمان برای این مدل خوندن و مطالعه صحیح نیست ولی عجیب دلم برای اون مدلی درس خوندن تنگ شده . میدونی این حس رو داشتم که بعد از باز کردن گره هایی که برای یک موضوع بود ، یه حس سبکی و خنکی بهم دست میداد ، جوری که لبخند میزدم و میگفتم آهااان پس این بود
پ.ن ۱: نمیدونم چطور شده که دوست دارم دائم بنویسم ، شاید چون زمانم آزادتر شده ، بالاخره استارت پره رو زدم ولی سرعتم فاجعه است و احتمالا به خاطر این باشه که حسابی باد پشتم خورده .
پ.ن ۲ : واقعا خوشحالم که از چندماه قبل کداخلاقم رو گرفتم ، هرچند موضوعی که برداشتم واقعا سنگینه و صفر تا صدش رو قصد دارم خودم انجام بدم ولی همین که میبینم که چقدر دوستام استرس میکشن و این روزا درگیر کارای پروپوزالشون هستن ، خداروشکر میکنم که زودتر تمومش کردم .