قدم های مورچه ای

یه مسیری رو شروع کردم که فقط خودم میدونم و پدر و مادرم و خدای بالای سر ، تمام آنچه که پیش روم قرار گرفته و این که نتیجه اش چی باشه رو اصلا نمیدونم فقط میدونم که الان با دلی پر از آشوب و اضطراب فقط دارم قدم های مورچه ای برمیدارم و براش تلاش می‌کنم ، هر چند وقت یک بارهم برمیگردم و به مسیر پیش رو فکر می‌کنم و باز میترسم اما بعدتر پسش میزنم و ادامه میدم . این که با هیچ کسی حتی صمیمی ترین و نزدیک ترین دوست و آدمای اطرافم مطرحش نمیکنم باعث شده که نتونم خودمو یه جایی تخلیه کنم و دلم و ذهنم پر از حرف باشه

امیدوارم بعد که زمانش رسید بیام این پست رو نگاه کنم و با خودم بگم دیدی اسمایل ؟ دیدی شد ؟

ولی همین که فقط یکم از آشفتگی ذهنیم کم شده رو دوست دارم و بابتش خداروشکر می‌کنم،  امیدوارم این مسیر روز به روز روشن تر بشه . خدایا مثل همیشه خودت فقط خودت کمک میکنی ؟

پ‌ن : ولی ای کاش امام رضا منو بطلبه . این روزا واقعا به آرامش حرمش نیاز دارم

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
درباره من
I admire people who choose to Smile after all things they have been through
کلمات کلیدی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان